بهینا ی موفو
سلام جیگیلی توکه دوباره سرماخورده ای موفو من این همه غذامی پزم میریزم دورتو نمی خوری فقط تاسرما میادفوری میخوریش فکرکنم دست پخت نه نه سرمارادوست داری ها جونم واست بگه که روروئک اصلا دوست نداری نشستنم دوست نداری فقط دوست داری به ایستی اگه یکی همش کمکت کنه خسته ام نمی شوی دیروز خانه مادربودیم وچون مهربد جمعه ها خانه مامانش است مادر خیلی کمکم کردند وکلا به غیراز موقع شیرخوردن همش پیش مادر بودی طفلی مادر از اول هفته تاآخرهفته مهربد جمعه ها هم شما ----مهربدهم که ماشاالله یک خاندان باید ازش مراقبت کنند --------- شب که آمدیم خانه شما داشتی روی تخت بازی می کردی من هم در کتاب من وکودک من دنبال یک ماساژجدید بودم تاپاهای شم...
نویسنده :
الهام
15:39
بهینا وجعبه اسباب بازی
من فقط عکس می گذارم خودت می فهمی من چه می کشم ازدست شماشیطون ...
نویسنده :
الهام
0:09
مامان جان چراتواینطوری هستی؟
فدای شیطونیهات بشم من سلام امروز حسابی مامان راخسته کردی اینقدرکه دیگه شب به معنای واقعی گریه می کردم همیشه احساس می کنم من بلدنیستم اونجورکه بایدشمارامراقبت کنم ازصبح تعریف می کنم اولش که ساعت هفت وپنج دقیقه از خواب بیدارشدی وعت عت و گل گل راه انداختی بابا هم با کلی ذوق آمد پیش دخملم وقتی بابا می خواست بره سرکار من بهش گفتم حالا یک نیم ساعتی بازی می کنه بعد می خوابه اما خیر خبری از خواب نبود ساعت نه ونیم شد وشما کاملا بیداربیدار در حال بازی کردن گفتم حالا که سر حالی بریم حمام احتمالا بعدش می خوابی اما خیر حمام رفتیم وآمدیم شما فقط یک ربع بعدازحمام خوابیدی گفتم اشکالی نداره حالاباهم بازی می کنیم بعد ازظهر می خوابه نه اینکه بخ...
نویسنده :
الهام
0:01
اندراحوالات بهینا
سلام سلام سلام خوب که هستی می دونم اما مامان ازدستت خسته شده شیطون خانم همش باید باشمابازی کنم یکمی که توجه به شما قطع میشه خداییش خیلی لوس هستی چقدرهم بد است وااااااااای من ازبچه های لوس بیزارم مهمونی جمعه به خیرگذشت عالی نبودی که صد آفرین بهت بگم اما بد هم نبودی این چند روز هم گذشت والبته شایان ذکراست که شما درایستادن ماهرترشدی والبته میگی ات یعنی ساعت اینم چندتاعکس ...
نویسنده :
الهام
16:50
امان ازدست این دخمله
سلام گیس گلابتون کچل مامانی دیشب یک خطربزرگ ازسرت گذشت والبته کلی هم ماراترسوندی آخه گذاشتمت روی تخت دقیقا وسط تخت البته تخت مامان وبابا که الان دیگه تخته من وشماست بیچاره بابا اصلا نیم ثانیه هم نشدکه رفتم لباسم رادربیارم صدای دخترم بلند شد تاآمدم دیدم شماروی تخت نیستی اما صدات می آمد فهمیدم فسقل غلت خورده روی زمین افتاده نمی دونم چه جوری بلندت کردم حالا من درحال شوک بابا هم مثل اسفند روی آتیش بالاوپایین می پرید و می گفت خدابچه ام وشماهم چشم هات رابسته بودی ویک سره گریه می کردی الهی فدات بشم خیلی دوست دارم بالاخره خوابیدی اما من وبابا تاصبح بیداری کشیدیم ازاسترس اینکه نکنه شما مشکلی واست پیش بیاد اما خداراشکر صبح فسقل خانم بی...
نویسنده :
الهام
22:54
هزارتاستاره
آفرین صدآفرین هزاروسیصد آفرین واسه چی خوب واسه اینکه دختر خوبی دارم دیگه می پرسیدچراخوب واسه اینکه دیگه خودش می ایسته تازشم میگه گو یعنی گل وتو یعنی توپ ماما وباباوددوراهم که میگفت تازه وقتی به به شو دوست داره باآهنگ میگه به به به امروزهم کلی خانمی کردی رفتیم خانه خاله صدیق خاله مامان کلی بازی کرده اصلا هم کاری به کارمن نداشت آخه مهرنوش کلی بادخترم بازی کرده بودندقربونت برم امروز یک کارعجیب این بود که تقریبا بین ساعت های شش تا هفت یکسره می گفتی بابا بابا فدات بشم فکرکنم منتظربابایی بودی نکه همیشه همین موقع ها بابا میادخونه وشماواسش دلبری می کنی گفتم شاید منتظری اول ...
نویسنده :
الهام
0:48